نقد فیلم Prey

«شکار» ساخته دن تراختنبرگ یک وسترنِ اکشن به معنای مطلق است. این فیلم شیک که آخرین قسمت از یک فرنچایز برجسته است، فرمول ساده خود را به یک موشک آماده شلیک اکشن علمی تخیلی تبدیل کرده است؛ آن‌هم با نمایش یک انبار باروت کلاسیک، قتل‌های مهیب، و یک آمبر میدتاندر عالی در نقش یک شکارچی کومانچی که در برابر دشمن بیگانه پیشرفته خود قرار می‌گیرد. فیلم «شکار» گواه زنده‌ای است که بزرگ‌تر بودن همیشه به معنی بهتر بودن نیست؛ در ادامه با نقد فیلم Prey همراه فیلم مگ باشید.

نقد فیلم وسترن بدون گاوچران

35 سال از اکران فیلم «غارتگر» می‌گذرد، یکی از اسطوره‌ای ترین فیلم‌های دهه 80 میلادی که ژانر اکشن و علمی تخیلی را به شکلی عالی در هم آمیخت. موفقیت آن اثر منجر به تبدیل شدن آن به یک فرنچایز شد، اما حقیقت این است که هیچ یک از قسمت‌های بعدی آن به سطح نمایش فیلم اول به کارگردانی جان مک تیرنان نزدیک هم نشد. در واقعیت قسمت اول Predator شامل موجودی بزرگ بود و یک موجود بزرگ می‌تواند در هر محیطی کار کند، مشروط بر اینکه حریف مناسب در گوشه مقابل ایستاده باشد.

حال پس از گذشت چند دهه و با تولید فیلم شکار به نظر می‌رسد حریف مناسبی برای آن بیگانه مخوف پیدا شده است. داستان شکار در 300 سال پیش و در میان بومی‌های کومانچی می‌گذرد. داستان فیلم دنبال کننده یک زن جوان به نام نارو، به عنوان یک جنگجوی خشن و بسیار ماهر است. او در سایه برخی از افسانه‌ای‌ترین شکارچیانی که در دشت‌های بزرگ پرسه می‌زنند بزرگ شده است، بنابراین وقتی خطر اردوگاه او را تهدید می‌کند، تصمیم می‌گیرد تا خود را یک شکارچی شایسته ثابت کند. طعمه‌ای که او دنبال می‌کند و در نهایت با آن روبرو می‌شود، یک شکارچی بیگانه بسیار تکامل‌یافته با زرادخانه‌ای از لحاظ فنی پیشرفته است که منجر به یک رویارویی شرورانه و وحشتناک بین این دو دشمن می‌شود.

کارگردان این پیش درآمد، دن تراختنبرگ، کسی است که پیش از این فیلم بسیار دست کم گرفته شده «10 Cloverfield Lane» را کارگردانی کرده بود، یک تریلر پرتنش و کلاستروفوبیک که به فرانچایز جذاب کلاورفیلد ادامه داد. او فیلمسازی است که قبلاً استعداد خود را برای استخراج حداکثر تنش از داستان سرایی ژانری در فرم مینیمالیستی ثابت کرده است. تراختنبرگ به وضوح این فرنچایز و جذابیت گسترده آن را درک می‌کند، و علاوه بر آن می‌داند چه چیزی تماشای بیگانه فیلم را در هنگام سلاخی طعمه‌های ناآگاه و ناآماده خود جذاب و سرگرم کننده می‌کند.

بنابراین، کارگردان و فیلم‌نامه نویس فیلم Prey با قرار دادن این فیلم در سال 1719 و با دسترسی شخصیت اصلی به ابزارهای ابتدایی، قادر هستند عنصر خطر را دوباره به این فرنچایز تزریق کنند. این فیلم همچنین از چشم انداز خود بهترین استفاده را می‌کند، نه تنها برای ارائه پس زمینه‌ای زیبا برای نبردهای مختلف، بلکه برای به تصویر کشیدن انزوا و خطر. در طول فیلم دشت‌های بزرگ شمالی به خودی خود تبدیل به یک شخصیت می‌شود و نارو باید به همان اندازه که حواسش به شکارچی است به محیط اطرافش نیز توجه کند.

این پس زمینه همچنین به Prey اجازه می‌دهد تا در ژانر وسترن فرو رود. شکار ژانرهای زیادی از جمله اکشن، علمی تخیلی و ترسناک را با هم ترکیب می‌کند، اما این وسترن است که در سرتاسر خط مقدم داستان مطرح می‌شود. این به Prey طعم کمی متفاوت با آنچه قبلا در این فرنچایز آمده است می‌دهد.

بنابراین، هر سکانس اکشن کاملاً عالی ساخته شده است و تراختنبرگ می‌تواند تنش و تعلیق را درست قبل از اینکه بیگانه فیلم حضور خود را برای قربانیان ناآگاهش نشان دهد، افزایش دهد. رویکرد تراختنبرگ با فیلم «شکار» بازگشت به زمانی است که شکار، از منظر انسانی، واقعاً معنایی داشت. در دشت‌های بزرگ شمالی آمریکا در اوایل قرن هجدهم، نارو (میدتاندر) و جامعه کومانچی‌های او شکار را چیزی مقدس می‌دانند، چیزی که نه تنها برای بقای فیزیکی آنها به عنوان یک جامعه انسانی، بلکه برای بقای معنوی آنها به عنوان یک گروه و به عنوان بخشی از فرهنگشان حیاتی است.

بیشتر بخوانید: بررسی فیلم Pulp Fiction

اما نکته‌ای که باید در مورد این فیلم به صورت واضح بیان کرد این است که فیلمنامه پاتریک آیسون شامل قصه‌ای است که کمی از منظر روایت کند به نظر می‌رسد. البته این کندی روایت دلیل مشخصی دارد. این فیلم برخلاف اکثر آثار فرنچایز «غارتگر» دارای بخش اولیه‌ای است که بیشتر بر معرفی شخصیت مرکزی‌اش یعنی نارو متمرکز شده است. نارو یک جنگجوی کومانچی جوان است که شخص امبر میدتاندر نقش آن را بسیار متقاعدکننده بازی می‌کند. در واقع فیلم با صبر و حوصله نشان می‌دهد که نقش او در میان مردم کومانچی که به آن تعلق دارد چیست.

نقد فیلم Prey

نارو که بیشتر روز خود را با کمک سگ قابل اعتماد خود به جمع آوری گیاهان دارویی می‌گذراند، از واقعیت و اهمیت شکار بسیار آگاه است و می‌خواهد بخشی از آن باشد. در حالی که برادرش تابه (داکوتا بیورز) به همراه بقیه مردان به شکار و سفرهایی می‌رود تا شکارچی‌های تهدیدآمیز را به زیر بکشد، اما نارو نیز آرزوی شکار مقدسی را دارد که بتواند توانایی‌هایی را که به تنهایی در جنگل توسعه داده، آزمایش کند.

بیشتر بخوانید: معرفی و نقد و بررسی انیمیشن ویوو (Vivo)

همه اینها در ابتدا باعث شد فکر کنم که شروع فیلم کمی دشوار است، اما پس از گذشت دقایقی برای من روشن شد که تمام این موارد پایه‌های حیاتی هستند تا آنچه بعداً اتفاق می‌افتد به یکی دیگر از حماسه‌های بدون هویت این فرنچایز تبدیل نشود. این صبر و حوصله برای غوطه ور شدن کامل در چیزی که می‌تواند اولین دیدار یکی از موجودات بیگانه به سیاره ما باشد، ضروری است. از این رو، در ابتدا فیلم و فیلمسازش بر شناسایی قهرمان و تهدیدهای احتمالی برای علامت گذاری آنها به عنوان طعمه تمرکز می‌کند.

با این حال، زمانی فیلم واقعاً می‌درخشد که آن عامل مبارزه برای بقای حیاتی که مشخصه این فرنچایز است، به منصه ظهور می‌رسد. بنابراین وقتی فیلم وارد این بخش خود می‌شود، هم به دلیل قدرتی که تراختنبرگ به عنوان یک کارگردان کار بلد با آن صحنه‌های اکشن را اجرا می‌کند، و همچنین مدیریت ماهرانه تعلیق به طوری که همه اینها از یک قتل عام ساده توسط یک موجود بیگانه فراتر می‌رود، عالی است.

علاوه بر این، فیلم استفاده درستی از روایت دارد، به طوری که این واقعیت که همه چیز حول محور رویارویی بیگانه شکارچی با نارو می‌چرخد، تمام معنا را در جهان فیلم ایجاد می‌کند. در واقع صفر تا صد این اثر داستان نارو است و اینکه چگونه او باید در نهایت ارزش خود را در برابر مرگبارترین شکارچی ثابت کند. همانطور که قبلاً اشاره کردم، در اینجا مهارت‌های نارو به عنوان یک جنگجو دائما دست کم گرفته می‌شود و از آنجاست که رشد شخصیتی او به چشم می‌آید و به خودی خود به بهترین قهرمان اکشن که هالیوود در سال‌های اخیر به ما داده است تبدیل می‌شود. من واقعاً با دیدن این شخصیت در اوج خود، به یاد فیوروسا از «Mad Max: Fury Road» افتادم.

اما یکی دیگر از نکاتی که نمی‌توان پیرامون این فیلم اشاره نکرد، کار تجسمی و هیجان‌انگیز کارگردان دن تراختنبرگ در هویت بخشیدن به جهان فیلم است. البته ما به عنوان مخاطب این فاکتور را پیش از این در فیلم موفق «شماره ۱۰ خیابان کلاورفیلد» نیز دیده بودیم. ولی در این اثر تراختنبرگ یک قدم بیشتر بر می‌دارد. این قدم به معنی استفاده زیاد او از خشونت و اکشن زیاد نیست، بلکه به این واقعیت اشاره می‌کنم که مکانی که داستان در آن اتفاق می‌افتد نیز در این فیلم مهم است. برای مثال از استفاده از مه گرفته تا آن احساس انزوای ضروری که در همه حال بر فضای کار حاکم است.

با این تفاسیر، من باید به همه کسانی بپیوندم که گفته‌اند Prey بهترین فیلم فرنچایز از قسمت اول آن است. در واقع، تعجب نخواهم کرد اگر برخی از بینندگان این فیلم را به عنوان بهترین از همه تعریف کنند. فکر نمی‌کنم تا این حد پیش برود، اما کاش فیلم‌هایی از این دست بیشتر می‌شد، چرا که امثال شکار ترکیب درستی از عناصر سینمایی به معنای واقعی کلمه هستند.

البته شاید برخی این اثر را یک فیلم فمینیستی کامل بدانند؛ اما شکار فراتر از استعاره آسان یک قهرمان زنانه است، چرا که فیلمساز، بلوغ نارو را وارد بافت تاریخ واقعی می‌کند. این یعنی جاه طلبی او در تکمیل پروسه «شکار بزرگ» نهفته است، نه اینکه خود را تنها به عنوان یک زن ثابت کند. تفسیر شکار در مورد نابرابری جنسیت نیز اشاره‌ای است ساده اما بی‌دردسر؛ مردانی که نارو را احاطه کرده‌اند بیشتر به عنوان یک شوخی با او برخورد می‌کنند تا زمانی که مهارت‌های او به ابزاری برای نجات آنها تبدیل شود.

اما باید قبول کرد، طرفداران این فرنچایز دوست داشتنی دنبال دیدن خون ریزی و سکانس‌های اکشنی هستند که آن‌ها را به شور و هیجان بیاورد. از همین رو تراختنبرگ و تیم خلاقش سکانس‌های اکشن خارق‌العاده‌ای ساخته‌اند که به طور کامل از پتانسیل موجود بیگانه درون فیلم استفاده می‌کند و برخی از وحشیانه‌ترین قتل‌هایی را که این فرنچایز تاکنون به نمایش گذاشته است، ارائه می‌کند. از سوی دیگر کار دوربین نیز فوق‌العاده عالی است، به گونه‌ای که به‌طور کامل و با توجه به جزئیات همه زوایای داستان و حوادث را فوق‌العاده به نمایش می‌گذارد و نماهای زیبا و گسترده‌ای از موجودی که در مقابل نارو، قبیله‌اش و دیگر افراد خارجی قرار می‌گیرد به مخاطب ارائه می‌دهد.

اگرچه سکانس‌های اکشن فوق‌العاده هستند، اما اجرای مرکزی فیلم توسط امبر میدتاندر برجسته‌ترین نقطه‌ی اصلی فیلم است. او کسی است که به لحن فیلم فرمان می‌دهد، هیجانات را در طول سکانس‌های اکشن به مخاطب ارائه می‌دهد و بدون زحمت تبدیل به یک قهرمان دوست‌داشتنی می‌شود، و جذابیت و جاذبه‌ها را به همان اندازه که نیاز چنین داستانی است هدایت می‌کند. به زبان ساده، این یک هنرنمایی ستاره‌ای است که نه تنها از زمان فیلم اصلی بهترین بازی در این مجموعه است، بلکه استعداد بازیگری جوان برای تماشای او در آینده را نیز تقویت می‌کند.

بیشتر بخوانید: نقد و بررسی انیمیشن قلعه متحرک هاول (Howl’s Moving Castle)

نقد فیلم Prey

او همچنین ردای ستاره اکشن را به همان سادگی آرنولد در قسمت اول فرنچایز بر دوش می‌کشد: این یعنی شخصیت نارو با گردبادی از تیرها، تیغه‌ها و تبرها، توانایی خود در اجرای صحنه‌های اکشن را با فیزیک بدنی خاص خود به نمایش می‌گذارد که به یاد ماندنی‌ترین سکانس‌های فیلم شکار را شکل می‌دهند.

سرعت فیلم نیز ماهرانه است و در زمان پخش نزدیک به 90 دقیقه خود، هرگز در نکته‌ای زیاده‌روی نمی‌کند یا احساس تنبلی و خسته‌کننده بودن به مخاطب نمی‌دهد. در واقع همیشه اکشن، کاراکتر یا تعلیق جذابی را ارائه می‌کند. تراختنبرگ می‌داند که چگونه بین شخصیت‌ها و سکانس‌های اکشن به‌طور هوشمندانه تعادل برقرار کند، و زمان می‌گذارد تا شخصیت‌های اصلی را قبل از اینکه در موقعیت‌های مخاطره‌آمیز شامل رویارویی با شکارچی گریزان و ابهت‌انگیز قرار بگیرند، تثبیت و شکل دهد.

از سوی دیگر، فیلم Prey در ساخت تک تک سکانس‌های خود متواضع است و عمدتاً از اتکای خود به قراردادهای ژانر خجالت نمی‌کشد. در واقع، این گواه بر این است که فیلمساز فرمولی دارد که از آن به بهترین شکل پیروی می‌کند. پس از دنباله‌های متعددی که نتوانستند با کیفیت فیلم اصلی Predator مطابقت کنند، فیلم Prey یک بازگشت هوشمندانه به این فرنچایز و ریشه‌های موجود بیگانه آن است و یک پیش‌درآمد خونین و غرق در جذابیت را ارائه می‌کند که می‌داند چیست و مخاطبش چه می‌خواهد.

جمع بندی: 

در نتیجه فیلم Prey یا شکار با تصحیح اشتباهات لجن‌آمیز پیشینیان خود، کارایی بی‌رحمانه‌ای را در فرمول ساده و آرام خود پیدا می‌کند و داستان بلوغ یک زن جوان را روایت می‌کند که در برابر تهدیدی بزرگ قرار می‌گیرد. شکار به تنهایی یک پرتره قابل توجه از شجاعت در مواجهه با بقا است. بنابراین، این یک اکشن مهیج ناب و بسیار خوش ساخت است که نه تنها باید طرفداران این فرنچایز قدیمی را خوشحال کند، بلکه باید افراد ناآگاه از این مجموعه فیلم را نیز راضی کند.

منبع: مجله سبک زندگی فارسیرو