فیلم فارست گامپ

فیلم فارست گامپ را می‌توان به عنوان یکی از موفق‌ترین فیلم‌های هالیوودی معرفی کرد که برنده 6 جایزه اسکار شده است. این فیلم با بازی تام هنکس روایت گر زندگی یک شخصی به نام فارست گامپ است که با بهره هوشی پایین و محدودیت‌های در جریان فیلم به موفقیت‌های خیره کننده می‌رسد که اتفاقات جالب و عجیب باعث آن‌ها شده است.

خلاصه ای از این فیلم

داستان فیلم درباره فردی به نام فارست گامپ (تام هنکس) می باشد که از همان ابتدای زندگی دچار مشکلات زیادی بود؛ از ناتوانی در راه رفتن گرفته تا مشکلات ذهنی که باعث می شود همه او را از خود برانند.

کم کم با بزرگ شدن فارست گامپ اوضاع بهتر میشد. از خصوصیات او میتوان به خوش قولی، سادگی، مهربانی و … نام برد که در هر انسانی به طور کامل دیده نمیشود.

در ادامه او در شرایط های مختلفی قرار می گیرد که از هر کدام با سربلندی بیرون می آید. او همچنین به طور عجیبی در یک سری از کارها استعداد خاصی داشت که دیگران را متحیر می کرد و

نقدی بر فیلم فارست گامپ

فیلم فارست گامپ

فیلم فارست گامپ فیلم سرشاری است. این فیلم یکی از بهترین مراجع شناخت آمریکای معاصر است. اتفاقات فرهنگی، هنری و سیاسی چون حلقه‌ هایی مرتبط پشت سر هم ردیف می‌شوند و قهرمان داستان به زیبایی در آن پرورش می‌یابد. موسیقی و ترانه‌های فیلم گوش‌نوازند. با گذشت ۱۵ سال از اکران فیلم، هنوز جلوه‌های ویژه‌ی آن بشدت حیرت‌انگیز و چشم‌نواز است. به نظر می‌رسد طراحان جلوه‌های ویژه‌ی فیلم می‌دانسته‌اند فیلمی برای همیشه‌ ی تاریخ سینما می‌ سازند و باید کار فاخری ارائه دهند. هنوز سکانس دست دادن فارست گامپ و کندی، یا شوی شبانه‌ی فارست با جان لنون بسیار شاخص و مثال زدنی است.

دو سکانس در فیلم هست که هر بار می‌بینم صورتم را پر از اشک می کند. یکی آنجا که بچه‌ها به فارست سنگ می‌زنند و جنی به فارست که اسیر آن میله‌ها و اسکلت‌های فلزی است، می‌گوید:”بدو فارست! بدو!” و فارست شروع به دویدن می‌کند و ناگهان تمام آن میله‌ها خرد می‌شود.

دیگر آنجا که جنی پسرشان را به فارست نشان می‌دهد و به فارست که وحشت‌ زده شده، می‌گوید او کار بدی نکرده! فارست با تردید و با چشمانی پر از اشک می‌پرسد: «اون باهوشه؟!»

این فیلم در ستایش یک قلب بزرگ و طلایی است! اینکه در نقدهای این فیلم می‌خوانم “…فارست مرد احمقی است… مشمئزم می‌کند. حقیقت این است که فارست مرد خارق‌العاده‌ای است.

او آنچنان قلب بزرگی دارد که ما آدم‌های دیگر، از وحشت این بزرگی دوست داریم به او انگ متفاوت بودن و نادانی بزنیم تا خود را بالا بکشیم.

اشکال از فکرهای کوچک ماست، دوستان! دنیای فارست در میان جنگ و خون هم پر از رنگ‌های شاد و خاطرات خوب است.

برای فارست اهمیتی ندارد که دنیا زیر و رو شود، او فقط مادرش و جنی را می‌بیند. آن سکانسی را به یاد بیاورید که یکی از کمونیست‌ها دارد برای فارست از گروهشان می‌گوید اما او نمی‌بیند و نمی‌شنود، تنها جنی را می‌بیند که از رهبر گروه سیلی می‌خورد.

دوست دارم اگر این فیلم را ندیده‌اید، حتماً ببینید و اگر دیده‌اید دوباره تماشایش کنید. به جزئی‌ترین لبخندهای فارست، کمترین حرکات سرش و نگاه مشکوک و مظنونش به جان لنون دقت کنید.

وقتی جنی به او می‌گوید در لباس نظامی خوش‌تیپ شده، ببینید که با چه غرور و شادی‌ ای لباسش را مرتب می‌کند.

وقتی در روز عروسی جنی کراواتش را مرتب می‌کند نگاه کنید که چطور به جنی می‌نگرد. فارست راست می‌گوید، شاید مرد باهوشی نباشد اما می‌داند عشق چیست!

مهم هم همین است! رمز تمام کامیابی‌های فارست در همین جمله است. او می‌دود تا رستگار شود، شاید فقط برای گرفتن پری که در نسیم به این سو و آن سو می‌رود! و تو با تمام وجودت می‌گویی: «بدو فارست! بدو

منبع: الگو باش